الزامات جامعۀ دموکراتیک از نگاه محمود سریع القلم
به گزارش مجله 90 جعبه، جوامعی که فرهنگِ عمومی آنها بیشترمُتکی بر فرهنگ شفاهی است، فراز و نشیب های فراوانی را تجربه می نمایند.
به گزارش خبرنگاران، در نوشتاری از محمود سریع القلم، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر توسعه، کهوبسایت دوستداران او بازنشر داده شده است، می خوانیم:
جوامعی که فرهنگِ عمومی آنها بیشتر مُتکی بر فرهنگ شفاهی است، فراز و نشیب های فراوانی را تجربه می نمایند اما وقتی ابزارِ تعاملِ فرهنگی میان اِلیت ها (افراد تصمیم گیرنده و اثرگذار) هم شفاهی باشد، فراز و نشیب، جای خود را به بحران ها و تَکَرّر بحران ها می دهد. منظور از ابزارِ تعاملِ فرهنگی چیست؟ با یک مثال به تجزیۀ این موضوع می پردازیم. آیا تا به حال فرصت نموده اید به این مسئله فکر کنید که چرا افرادِ روحانی از هر جناح و گرایشِ فکری که باشند در نهایت با یکدیگر احساسِ قرابت و هم اندیشی می نمایند؟ شاید یک علتِ تعیین نماینده این باشد که: متون مشترک خوانده اند. کتاب ها، رساله ها، ادبیات و مفاهیم مشترک دارند. اگر هم اختلاف نظر داشته باشند، مکانیزم های تعامل و تحمل را در میان خود عادی سازی نموده اند.
دموکراسی هم متون و ادبیات و مفاهیم خود را دارد. طی چند قرن، این ادبیات ساخته و پرداخته شده و حلقه های وصل فکری اِلیت ها شده اند. اِلیت ها که شامل نویسندگان، خبرنگاران، سیاستمداران، هنرمندان و کارآفرینان می گردد، احتیاج به متون و ادبیاتِ مشترک دارند تا بتوانند از حکمرانی و اثرگذاری خود جواب بگیرند. تاریخ شوروی نشان می دهد که مارکسیسم فقط ذهن های اعضای حزب کمونیست شوروی را شکل نداده بود، بلکه در دانشگاه ها، مطبوعات، صنعت، دانشمندان و حتی شهروندان عادی حکّ شده بود. متون و مفاهیمی مشترک، همه ساز و کارهای یک نظام اجتماعی، مالی و سیاسی را به هم تنیده بود. همین تجربه در غرب اروپا و شمال آمریکا درباره دموکراسی از ژان بُدَن (1596-1530) آغاز شد و هم چنان با نوشته های فراگیر یورگن هابرماس (-1929) در حال تکامل است؛ هرچند دموکراسی Applicationهای مختلف در فرانسه، آلمان، انگلستان، ایتالیا و آمریکا عرضه نموده ولی در عمومِ این کشورها از مبانی و مفاهیم مشترکی برخوردار است.
چگونه می توان صاحب دموکراسی شد و رفتارِ و اندیشه های دموکراتیک داشت ولی در میان صدها اثرِ جدی، حداقل متونِ زیر را نخواند:
(Social Contract (1762
Jean-Jacques Rousseau
(The Federalist Papers (1780
Alexander Hamilton
(Democracy in America (1835
Alexis de Tocqueville
(On Liberty (1859
John Stewart Mill
(Democracy and Education (1916
John Dewey
(Capitalism, Socialism and Democracy (1942
Joseph Schumpeter
(The Origins of Totalitarianism (1951
Hannah Arendt
(A Preface to Democracy (1956
Robert A. Dahl
(Social Origins of Dictatorship and Democracy (1966
Barrington Moore Jr.
(The Wheels of Commerce (1979
Fernand Braudel
تصور کنید حدود بیست تا سی هزار نفر از اِلیت یک کشور از مجموعۀ سیاستمداران، نویسندگان، دانشگاهیان، دانشمندان، خبرنگاران و کارآفرینان، این کتب (و امثال آنها را) به وسیله نظام آموزشی-دانشگاهی در کلاس درس و با استاد خوانده باشند. چنین ادبیات مشترکی به نظام فکری و استنباطی مشترکی می انجامد. مطالعۀ تاریخ اروپا، آمریکای شمالی و ژاپن نشان می دهد، باورهای مشترکِ اِلیت ها به تدریج به فرهنگ عمومی تبدیل می شوند. متون مشترک اِلیت به یک دنیا بینی مبدل و سپس آگاهانه و ناآگاهانه به صورت استنباط های عمومی ظاهر می شوند.
وقتی تاریخِ اجتماعی و سیاسی جامعه خود را مطالعه می کنیم، در هیچ مقطعی در درون اِلیت ها، انسجام فکری مشاهده نمی گردد. از قاجار به بعد، هر گروه اِلیت را که آنالیز می کنیم، از جریان های فکری مختلف تشکیل شده که هر یک باورهای خود را دارند و در مدارهای خود زندگی و عمل می نمایند. طی یک قرن گذشته، چندین دسته از ادبیات و بعضاً در تضاد با یکدیگر وجود داشته است. در دورۀ پهلوی، ادبیات اِلیت سیاسی، باستان گرایی بود؛ در حالی که بخش قابل توجهی از نویسندگان و دانشگاهیان، به ادبیاتِ چپ معتقد بودند و همزمان، فعالینِ مالی به آمیخته ای از لیبرالیسم و تجارتِ سنتی باور داشتند؛ هرچند از سال 1313 تا 1320 و 1348 تا 1357، همه استنباط ها، سیاستگذاری ها و مدیریت کلان، در دو فرد خلاصه می شد.
در مقام مقایسه قابل توجه است که بخش اعظمِ اِلیت فرانسه از دانشکده ای فارغ التحصیل شده اند که در آن اقتصاد، سیاست و حقوق تدریس می گردد (Sciences Po). این در حالی است که ادبیات، متون و کتبِ مربوط به دموکراسی در 120 سالِ گذشتۀ تاریخ اجتماعی و سیاسی ما، در دوائری محدود مطرح بوده است و در هیچ مقطعی به ادبیاتِ مُسلط (Mainstream) در میان نویسندگان، خبرنگاران، سیاستمداران، دانشگاهیان و کارآفرینان تبدیل نشده است. مطالعات، تدریس و سخنرانی های پراکنده در خصوص دموکراسی به انسجام و اجماعِ فلسفی و مفهومی و در نهایت عملکردی اِلیت ها منجر نمی گردد.
طی قرنِ گذشته، به چهار دایرۀ چپ، دینی، ملّی و دموکراتیک در صحنۀ اجتماعی و سیاسی می توان اشاره نمود. هر چند در برخی مفاهیم، همپوشانی هایی میان این چهار دایره قابلِ تصور است ولی در مجموع، مستقل از یکدیگر عمل نموده اند و از همه مهم تر، هر کدام متون و ادبیات و کتب خود را داشته اند. به عنوان مثال، هر کدام از این جریان ها به یک سوالِ کلیدی درباره توسعه یافتگی، پاسخ هایی دارند که قابل جمع کردن و تبدیل آنها به یک خط مشی در حکمرانی نمی گردد. آیا در دنیای که زندگی می کنیم و در این منظوم های که باید جامعه ای را مدیریت کنیم اصولاً باید فراوری ثروت بگردد یا خیر؟ دلیل اصلی فَرازُ و نشیب های دائمی در حوزه سیاستگذاری و قطع و وصل نظام های سیاسی در جامعۀ ما، حاکی از فقدانِ اجماع در ادبیاتی است که مجموعۀ نظرات نخبگان را یکجا جمع کند ... وقتی ده - پانزده هزار نفری که اِلیت را تشکیل می دهند از چندین منبع متفاوتِ استنباطی برخوردار باشند، به کلی گویی، ابهام گویی، تغییرِ موضع روزانه، فراز و نشیب های دائمی و عملنمودهای موازی و متناقض متوسل می شوند.
دموکراسی نسبت به انسان، جامعه، زمان، فراوری، رسانه، قدرت، مصلحتِ عامه، ثروت یابی، آزادی، سازماندهی اجتماعی و نظام بین الملل نظرخاص خود را دارد. هرچند این تعاریف و نظرات، مطلق نیستند ولی از اصول ثابتی برخوردارند. به عنوان مثال، دموکراسی، اصالت اندیشه های متفاوت را می پذیرد و حقِ انسان ها می داند که دیدگاه های متفاوت داشته باشند. بسیاری از دنیا بینی های دنیا سومی، این حق را به رسمیت نمی شناسند. خاطرم هست فردی در داوس 2015 (Davos) که از طرف دفترِ صدراعظمِ آلمان آمده بود ضمناًِ گزارشی در خصوص یک میلیون مهاجر سوری گفت که دولت آلمان با دانشگاهِ الازهر مصر قرارداد بسته است تا 120 مُفتی برای مهاجرین مسلمانِ سوری تربیت و به آلمان اعزام کند. این اقدام قبل از آن که یک سیاستگذاری باشد، یک طرزِ تفکر نسبت به حقوق مذهبی مسلمانان مهاجر در آلمان است.
یکی از دلایل مهمی که جامعۀ ما دموکراتیک نمی گردد عدمِ تسلطِ طیف وسیعی از نویسندگان، خبرنگاران، دانشگاهیان، سیاستمداران و کارآفرینان به زبان های مهم خارجی مانند انگلیسی، فرانسه و عربی است. مطالعۀ متون و ادبیات هر موضوعی به زبان اصلی آن به هیچ وجه قابل مقایسه حتی با بهترین ترجمه های آنها نیست. روح واژه ها و مفاهیم در ترجمه از میان می رود و معلوم نیست خوانندۀ متن ترجمه شده تا چه میزان با دقت و فرمول بندی نویسنده آشنا می گردد. به موازات مطالعه و درک دقیقِ متون و ادبیات یک دنیا بینی، اعتقاد پیداکردن و درونی کردن (Internalization) فرهنگ آن متون، خود زاویه ای دیگر از سختی های عملیاتی کردن آن دنیا بینی است. به عبارت دیگر، مطالعۀ متون دموکراسی با رفتار دموکراتیک دو موضوع متفاوت است. با آنالیز نظام های دموکراتیک به نظر می رسد مادامی که سیستمِ حقوقی دموکراتیک ایجاد نگردد، رفتار دموکراتیک فرصت ظهور پیدا نمی کند.
ژاپن و آلمان هر دو مانند یک سیستم عمل می نمایند. نظام استنباطی و فکری در هر دو کشور تحت تأثیر باورهای مشترک در لایه های مختلف اِلیت های این دو کشور است. باورهای مشترک به نوبۀ خود متأثر از ادبیات و متون مشترک و نظام آموزشی یکپارچه است. واژۀ دموکراسی در جامعۀ ما عمدتاً در سخنرانی ها و به صورت شفاهی مطرح می گردد و پشتوانۀ تاریخی و مطالعاتی قابلِ اتکا ندارد. حتی اگر فرض کنیم طی دهه های آینده، ادبیات آن بیشتر مطالعه گردد، چالشِ بعدی، رفتار دموکراتیک است. تا زمانی که در یک جامعه، نظام حقوقیِ دموکراسی (حتی مانند کره جنوبی و شیلی) استقرار پیدا نکند، انتظارِ رفتارِ دموکراتیک، غیر واقع بینانه خواهد بود. در سال 1380 به یک فعال سیاسی این نکات را اشاره داشتم: شما که در پی توسعۀ سیاسی یا دموکراسی هستید یا با متون دموکراسی آشنا نیستید یا این جامعۀ خود را نمی شناسید. نمی گردد با باورهای 5 درصدِ اِلیت یک کشور، دموکراسی به پا کرد. دمکراسی یک پروسۀ طولانی آموزش، مطالعه و درک مشترکی از مفاهیمِ دموکراتیک را می طلبد. تکثر و بلکه تضادِ فکری وسیعی در بینِ اِلیت این جامعه وجود دارد. اعتقاد به دموکراسی مابین اِلیت بسیار اندک است و سازوکار حقوقی آن وجود ندارد. با سخنرانی و میتینگ نمی گردد به دموکراسی دست یافت. ابتدا ادبیات و متون آن باید در مجموعۀ اِلیت مورد پذیرشِ تعهدآور قرار گیرد.
به علاوه این جامعه، فرهنگِ انباشته شده ای در ناخودآگاه خود دارد که احتیاجمند تحولِ جدی آموزشی است تا فرهنگ دموکراتیک را بپذیرد و از یک نسل به دیگری منتقل کند. بی دلیل نیست که طی 120 سال گذشته، پروژه های مشروطه خواهی، آزادی سیاسی، دموکراسی خواهی و اصولاً تحولِ ساختاری یکی پس از دیگری ناتمام و ناکام مانده اند. یک دلیلِ کانونی، ناآشنا بودن اکثریتِ فعالین با ادبیاتِ تئوریک تغییر و ساختارسازی است. اِلیت و جامعه ای که با کتاب خواندن و همگانی کردن اندیشۀ تغییر به صلح نرسد، نمی تواند در انتظارِ تحول باشد. کافی است با دقت و جزییات، تاریخ ژاپن و کره جنوبی را مطالعه کنیم. بی دلیل نیست که می گویند یک فرد مساوی است با آن چه خوانده است.
منبع: خبرگزاری ایسنا